01

SOUL

بازی برداشت کیهانی

بازی کیمیای شناخت

Soul reachers :

به همان شكل كه در عربي اسم هايي مانند يدالله (دست خدا) سيف الله (شمشير خدا) وجود دارند در زبان عبري نيز حروف ئيل و اِل مربوط به خدا هستند و معني خدا را ميدهند، اغلب اسامي فرشتگان نيز به زبان عبري ميباشند، بدين شكل كه ازرائيل : كمك خدا ، جبرئيل : قهرمان خدا ، اسرافيل يا رافائل : درمانگر خدا ، دنيل يا در اصل دنيئِل : قاضي خدا و بدين ترتيب ميباشند و ميكائيل يا مايكل امروزي نيز به معناي چه كسي مثل خداست ؟ كه با استفاده از استفهام انكاري به اين معنيست كه هيچكس مثل خدا نيست

” ما هميشه به اين شكل بهش نگاه نميكنيم، اما نوشتن يك تكنولوژيست، كه يعني فرد اديب و باسواد كسيست كه فرآيند تفكرش توسط اين تكنولوژي ميانجيگري ميشود، ما زماني كه خواندن را ياد ميگيريم تبديل به انسان هاي ماشيني زنده و خودشناخته ميشويم كه عواقبش بسيار بزرگ و ژرف بوده اند.”

“كوكايين رو در حالت طبيعي و شكل طبيعيش در نظر بگيريد، به عنوان برگ هاي گياه كوكا، جذابه اما نه به ميزاني كه اغلب دچار مشكل بشه، اما حالا تصفيش كنيد و خالصش كنيد، به تركيبي ميرسيد كه به گيرنده هاي لذتتون به يك ميزان غير قابل طبيعي برخورد ميكنند، اينجاست كه اعتياد آور ميشه . زيبايي هم با تشكر از تبليغات چنين فرآيند مشابهي رو طي كرده، تكامل به ما مدار و جرياني رو اضافه كرد كه به نماي زيبا واكنش نشون ميدهد، اسمش رو گيرنده هاي لذت براي ناحيه تصويري مغز بگذاريد و در محيط طبيعيمون داشتن چنين چيزي سودمند و بدردبخور بود ، اما يك انسان كه يك در ميليون هست با ساختار استخوان و پوست خاص و آرايش و روتوش حرفه اي رو در نظر بگيريد، و در اون لحظه ديگر به زيبايي به حالت طبيعيش نگاه نميكنيد، شما زيبايي وابسته به دارو و پزشكي را دريافت ميكنيد ، كوكايين چهره هاي زبيا.”

“ دقيقا به همان شكل كه نظم خورشيد و سيارات و شهاب سنگ ها توسط نيروهاي جاذبه به حركت در مي آيد، و قسمت ها بر حركت خود ايستادگي ميكنند، به همچنين نظم هاي كوچكتر اشيا و بدن ها نيز به نظر ميرسد كه توسط نيروهاي مشايه ديگري به حركت در مي آيند و ذراتشان نيز به تناسب يكديگر حركت ميكنند، به خصوص توسط نيروي الكتريكي.”

“ اين را ميبايست براي همه اشيايي كه به دور مداري ميچرخند درك كرد، همه آن ها كوشش ميكنند تا از مركز مدار خود دور شوند ، و اگر وجود يك نيروي مخالف نبود كه آنها را در محور خود نگاه ميداشت ، كه آن را مايل به مركز مينامم، از محور جدا ميشدند و در يك حركت واحد در خطوط قائم پرواز ميكردند .”

“تا به اون حدي كه ما حتي از تئوري ريسمان دركي داريم، اين تئوري ممكن است اشاره به تعداد عظيمي از جهان هاي هستي با قانون هاي فيزيك مخصوص خود اشاره داشته باشد، و هيچ راهي براي شناخت تفاوت بين آن ها و راهي براي توضيح اينكه چرا قوانين فيزيك به اين شكل هستند نيست، و اگر بتوانم چيزي رو پيش بيني كنم يعني هيچ چيز رو نتونستم توضيح بدم.”

“محض ثبت، فيزيك كوانتوم وجود واقعيت عيني را نقض نميكند، و به همچنين اين معني را نميدهد كه صرفا فكر كردن ميتواند اتفاقات خروجي را تغيير دهد، سبب ها و معلول ها همچنان به مسبب و علت نيازمندند. بنابراين اگر ميخواهيد جهان هستي را تغيير دهيد، بايد نسبت به آن عملي انجام دهيد.”

“ طلوع اينترنت همه جا حاضر به همراه شبكه هاي خبري ٢٤ ساعته، حسي خلاف تاثيري كه بسياري احتمالا اميدوار بودند كه چنين دسترسي آزاد و باز به اطلاعات ميتونه داشته باشد رو داشت ، و بجاش الان شده دستري آزاد و باز بدون فيلترهاي سنتي رسانه اي به رگباري از اطلاعات غلط و نادرست.”

“ تئوري ريسمان پتانسيل اين را دارد كه نشان دهد تمام اتفاقات شگفت انگيز دنيا، از رقص پر خروش ذرات زير اتمي كوارك ها گرفته تا موزيك رقصان با شكوه ستارگان دوگانه ي چرخان، از گوله ي آتشين بسيار كهن شكل گرفته از انفجار بزرگ تا چرخش با شكوه كهكشان هاي بهشتي، همه و همه بازتاب يك اصل بزرگ فيزيكي هستند، يك معادله اي سرور تمام معادلات.”

“ ما ميتوانيم الكتريسيته، مغناطيس و جاذبه رو در معادلاتي به طول يك اينچ خلاصه كنيم ، و اين قدرت تئوري ميدانيست ، پس من به خودم گفتم تئوري ميداني ريسمان ها را خلق ميكنم، و وقتي روزي انجامش دادم ، باورنكردني بود، اينكه متوجه بشي در يك برگه كاغذ ميتونم معادله اي رو بنويسم كه ميتونه تمام دانش فيزيك رو درونش خلاصه كنه.”

“ مهم ترين نوع آزادي آنست كه آنچيزي كه خود واقعيتان هستيد باشيد، شما واقعيتتان را با نقشي معامله ميكنيد، هوش و حس را با عملي ،از قابليت احساس كردن خود دست ميكشيد، و در ازايش تنها يك ماسك بر چهره ميگذاريد، هيچوقت نميتواند انقلاب بزرگي اتفاق بيفتد تا زماني كه انقلاب شخصي اتفاق نيفتد، در سطحي كه هر فرد اينكار رو انجام دهد، اول بايد اين اتفاق از درون بيفتد .”

“ گاهي اوقات افراد يك هسته اصلي باور را حفظ ميكنند كه برايشان بسيار قويست ، و وقتي به آن ها شواهدي نشان داده ميشود كه بر خلاف هسته ي اصلي باور آن ها كار ميكند ، اين شواهد جديد نميتوانند مورد قبول واقع شوند ،چراكه يك حس بسيار ناراحتي را برايشان خلق خواهد كرد ، كه به آن اختلال شناختي گفته ميشود ، و بخاطر اينكه محافظت از اين هسته اصلي باور برايشان بسيار مهم است هر چيزي كه متناسب با هسته ي اصلي باورشان نيست را رد كرده نا معتبر شناخته و به هر شكلي باور خود را منطقي خواهند شمرد.”

To the Esteemed Leaders of the World, and to the Leaders embroiled in Conflict,

From my window, here in the heart of this ancient land, I watch. I do not see flags or borders, but the dust that settles on homes, on schools, on the faces of children. I hear not the pronouncements of power, but the muffled cries of mothers, the anxious whispers of fathers, and the silence where laughter should be. My heart aches with a truth that is as old as these very stones beneath my feet, yet it is a truth that seems to be forgotten in the clamor of conflict: we, the ordinary people, do not deserve this.

We are the weavers of daily life, the keepers of small joys, the dreamers of humble futures. We are the teachers who yearn to fill minds with knowledge, the farmers who coax life from the soil, the artists who seek to capture beauty, the parents who simply wish to raise their children in the warmth of safety. Our hands are meant to build, to nurture, to create – not to sift through rubble, not to bury our hopes.

This war, like every war, is a ravenous fire. It consumes not just structures, but the very essence of human spirit. It burns away trust, replaces understanding with suspicion, and sows seeds of bitterness that will poison generations to come. Each missile that streaks across our sky is not merely a projectile; it is a fragment of a child’s innocence, a piece of a family’s future, a tear in the fabric of our shared humanity. The roar of powerful aircraft does not signify strength; it is the sound of potential being extinguished, of life being denied its rightful bloom. Is this the only force that can rule? Is this the legacy you wish to leave?

Look into the eyes of a child, any child, in any corner of this world. See their boundless curiosity, their innate capacity for joy, their unwritten stories. These are not pawns on a geopolitical chessboard; they are fragile, precious vessels of hope. They deserve to grow under a sky unmarred by smoke, to learn in classrooms undisturbed by sirens, to play in streets free from fear. They deserve the chance to build, to create, to innovate, to love, and to contribute to a world that cherishes life, not destroys it.

I implore you, with every fiber of my being, to choose reason over rage, dialogue over destruction. The path of peace is not a sign of weakness; it is the ultimate act of courage, demanding vision, empathy, and an unwavering commitment to the well-being of all people. It is the only path that honors the past without being condemned to repeat its darkest chapters.

Let the olive branch truly take root, not just as a symbol, but as a living, breathing commitment. Let the voices of those who suffer be louder than the drums of war. Choose the dawn of dialogue over the twilight of destruction. For the sake of every beating heart, for the sake of every child’s future, for the sake of our shared human dignity, choose peace.

With a heavy heart, yet with enduring hope,

A Woman of the Middle East